م. دانش

نمی دانم درد لانه کرده بر سینه را چه سان آشکار کنم، تا خود تبدیل به تیله ای نشود؟ دوستان و یاران و کسانمان در زندان ها، به دار ظلم و جور آویخته شدند. امروزه یکی از افراد موثر در آن قتلگاه، اجبار دار برای پاسخ گفتن درباره ی آن همه انسان کشی. حال جستجوگران و دادخواهان را چه شده؟ دلگیری ها از بهر چیست؟ چه جای بخل؟ چرا منیت و مَنِ خواهی؟ زیان این کشمکش برای چه کسانی ست؟ با کی ها می جنگید؟ دنبال کدام مقام و سود مرکب سواری می کنید؟

این مطلب را مدت ها پیش یادداشت کردم. ولی دل نگرانی از اینکه مبادا همین اندازه گفتن و نوشتن، خود سبب دلگیری ها شود، آن را چاپ نکردم. حالا با فروکش کردن تنش های ابتدای برگزاری دادگاه دادیار عباسی، امید دارم پی جویان دادخواهی، از یادداشت، پیغام همدلی دریافت کنند.

*******

زمستان سال ۶۱ از بند انفرادی ۲۰۹ اوین، به سالن چهار آموزشگاه، اتاق ۴۴، منتقل شدم. حدود یک ماه بعد، کل اتاق ۴۴ را به سالن سه آموزشگاه، اتاق ۶۶، منتقل کردند. اتاق‌هایی که من در آموزشگاه دیدم، هر یک ۵ در ۵ یا ۶ در ۶ بودند. تعداد زندانی در هر اتاق، بین ۳۷ تا ۴۱ نفر، نوسان داشت. زندگی ۳۷ – ۴۱ نفری، در یک اتاق دَربسته با آن حجم که گفتم، بسیار سخت بود. به همین دلیل، زندانیان برای سامان بخشیدن به زندگی جمعی خود، تدابیری اندیشیده بودند. از جمله اینکه برای هر کاری، حتی کوچک، مسئول انتخاب کرده بودند. بعنوان مثال: مسئول اتاق، مسئول سیگار، روزنامه، تلویزیون، نخ و سوزن، میخ، توالت، سطل ادرار، بهداشت، فروشگاه، خواب، و… !

برای خواندن متن کامل نوشته کليک کنيد
۱۳ مهر ۱۴۰۰ / ۵ اکتبر ۲۰۲۱
برگرفته از: تارنمای اخبار روز

Noghteh.org © 1998-2024. All rights reserved. Web design: Homayoun Makoui