سرایش رقص پروانه‌ها در تابش نور شمع،
در معرفی کتاب “باقر مومنی، رهروی در راه بی‌پایان”
جمشید فاروقی

این کتاب در فرجامین نگاه یک زندگی‌نامه نیست. بیشتر به یک سفرنامه می‌ماند. حکایت سفر دور و دراز یک روح ناآرام و بی‌قرار است. روحی که حتی در آستانه ۹۴ سالگی نیز از نشستن در ساحل آرامش تن زده و هنوز رام وسوسه سفر دیگری است. وسوسه‌ای که بیاید و خود او و نزدیکان و یارانش را غافلگیر کند.

این کتاب سفرنامه روح ناآرامی به نام باقر مومنی است. حکایت پا نهادن باقر مومنی به یک سفر طولانی و در عین حال حکایت پیمودن آن راهی است که گردآورنده و ویراستار این کتاب، ناصر مهاجر، آن را “راهی بی‌پایان” خوانده است.
زمانی اخوان خوش داشت گام در راهی بی بازگشت بنهد. برای گام نهادن در راهی بی بازگشت شاید جسارت و شاید شهامت کفایت کند. اما برای پا نهادن در راهی بی‌پایان باید آدمی عاشق باشد. و مثل هر آدم عاشق و وارسته‌ای نباید از مجنون شدن بهراسد. باید آماده باشد که در گاه لزوم از خود بی‌خود شود، وسوسه برخاستن را بر وسوسه نشستن ترجیح دهد و آنگاه که خستگی به در و دروازه روح مشت می‌کوبد، در بر روی او نگشاید.

کتاب را تا به پایان که بخوانیم به خود خواهیم گفت نه این زندگی‌نامه باقر مومنی نیست. این سفرنامه گشت و گذار بی‌پایان یک روح عاشق و مجنون است. و این آمیزه‌ی عشق و جنون تنها حکایت حال و روز این رهروی پاکباخته نیست، به پشت در خانه‌ی سفرنامه‌نویس نیز آمده تا او را نیز با خود ببرد. ناصر مهاجر با انتشار این کتاب بار دیگر نشان داده است که پژوهشگری است ثابت قدم که نه از سنگینی کار می‌هراسد و نه از دشواری راه. این چنین است که نوشتن سفرنامه‌ی باقر مومنی پای ناصر مهاجر را همچون یک هم‌سفر قابل اعتماد به این ماجرا کشانده است.
راه بی پایان که باشد، فرجامش منطقا ناپیداست. مهم جستن فرجام چنین راهی نیست، که ناممکن است. مقصد این راه بی‌پایان نقطه‌ای است شاید گم و گور شده در بین ناگفته‌ها، شناور در وهم و خیال. مقصد اگر دور بود، مقصود که نمی‌بایست همراه مقصد برود تا فراسوی واقعیت، تا وادی مطلق گمان.
مقصد یک چیز است و مقصود شاید چیزی دگر. مقصدِ سفر اگر ناروشن بود، مقصود رهروان آن سفر چه بود؟ آن سفر کی آغاز شد و چه شد که آن راه را هیچ پایانی نبود؟ پرسش‌هایی که منطقا دغدغه ذهنی رهروی این راه بی‌پایان است. دغدغه‌هایی که در این‌جا و آن‌جای کتاب نقش بسته‌اند. دغدغه‌هایی که در ایام سالخوردگی نیز دست از سر آدم برنمی‌دارند و چه بسا قوی‌تر و پرطنین‌تر از همیشه به سراغ او می‌آیند. مومنی از روبه‌رو شدن با این دغدغه‌ها تن می‌زند. این را خود او و آن روایت‌هایی می‌گویند که ناصر مهاجر در این کتاب گردآورده است. بسیاری از راویان سفر مومنی در این کتاب نیز کمتر جسارت نزدیک شدن به این پرسش‌ها را داشته‌اند. در سطح تعریف و تعارف مانده‌اند. به گفتن خاطرات و روایت هم‌نشینی یاد و گمان بسنده کرده‌اند. اما یکی از معدود کسانی که در این کتاب به گونه‌ای پوشیده به این دغدغه‌ها اشاره کرده، شاید صادق انصاری بوده است.


برای خواندن متن کامل این نوشته، کلیک کنید:

برگرفته از: گويا
Dec 29, 2019

Noghteh.org © 1998-2024. All rights reserved. Web design: Homayoun Makoui