ناصر رحیم‌خانی

دیدار اسکایپی با بخشدار شوش و هفت‌تپه


۱
دیشب ـ شنبه شب ۳۰ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی ـ خواب دیدم که تابستان سال ۱۳۴۲ خورشیدی‌ست. برادر بزرگم حمید، دانشجوی حقوق از تهران آمده دزفول، رفته‌ایم آبادی چی چالی.

دیوان خان پدر پُر شده بود از رعیت‌های آبادی و شلوغ پلوغ گالِ رُوِ لری و حرفِ زمین و حق نَسَق و جفت.

خانواده‌ی مَش رشید و حاج ولی جمشیدی از خانواده‌های قدیمی طایفه، از همراهان و نزدیکان پدرهم بودند. مَش رشید با سر و ریش سفید و سربند و چوخای لُری،بزرگ خانواده بود. آن‌ها هم مالک سه سهم از آبادی‌ها بودند،هم صاحب کشت مکانیزه در دشت عباس، آن‌ سوی کرخه. حاج ولی زمین بالا باغ را هم ،جدا از حق نسق، برای خود می‌ کاشت. هفتاد هشتادهکتاری بود؛آبی.

سال۴۱ پدر در گذشت. حالا حمید با کله‌ی پُربادِ دانشجویی سال‌های ۴۲ ـ ۳۹، روبه رعیت‌ها درآمد که: زمین بالا باغ هم باید طبق نسق وجفت تقسیم شود بین همه‌ی رعیت‌ها. گُل رفت مشتِ رعیت‌ها. زمزمه‌ی ادعای آن ۲۰ درصد مصدقی هم شنیده می‌شد.گمان بکن حسین پسر جوان مَش صیدِ بگ رضا،ازرعیت‌های قدیمی «قلعه بابو»،داستان ۲۰ درصد مصدقی را از کسی ـ بماند از چه کسی! ـ شنیده بود و انداخته بود وسط. طرح ۲۰ درصد دوره‌ی مصدق یعنی کسر ۲۰ در صد از کل بهره ی مالکانه، ۱۰ درصد مستقیم برای رعیت و ۱۰ در صد هم برای کارهای عمرانی هر آبادی. طرح ۲۰ درصد درهمان دوره‌ی کوتاه مصدق اجرا شد و بعد از کودتای ۲۸ مرداد کنار زده شد. حالا دوباره‌ی زمزمه ی ۲۰ درصد ،یعنی های و هوی گرم‌تر دورِ حمیت و قیل و قال و غوغا . جَرّ و مَن جَرّ. یارکشی. دسته بندی ازاین آبادی به آن آبادی. امیدِ آغامیر،کریمِ رحمان،شیخعلی برادر کلبعلی وکَسعلی حسین ،گونه ای نمایندگی و سخنگوئی دهقانان را برعهده داشتند برای تقسیم زمین. هرپنج پسرنترس و زباندارعموغلامحسین خان جهانشاه،پسران جوانِ عمو عسکرِخسرو،همه همراه و پشتیبان دهقانان. خانواده و خویشاوندان حاج ولی هم آماده و حاضر یراق درجلوگیری از تقسیم زمین: کریمِ رشید،شٌکِرلطفعلی، خوردی پسر مرشد،جمعه، حسین جون وابراهیم .زنان آبادی هم بودند. هم در میانه ی «مِجلِس ِشور و صلاح»، هم آماده ی «میدان جَنگِ گرز و جَنگِ تِفَنگ»: مَش بیگم، سنگین طلا، دولت، زری طلا، زبیده، چِمیله (جمیله) ، بانو.

چرخ و واچرخ دسته‌بندی‌ها هم ادامه داشت. خُب،حاج ولی هم در این «درهم برهمی» و با آن سنت طایفه‌ای هنوز در کار و سابقه‌ی همراهی و خدمت به پدر، حق داشت رو به حمید صدا بلند کند که: حمیت! خیر تو خونه‌ت! چته ! چی از جونمون می‌خوای؟ این چه شرّیه داری راه می‌اندازی؟

شرّ؟! راه افتاده بود. کار باز تقسیم زمین بین رعیت‌ها که کشید به جنگِ گرز وجنگِ تِفَنگ و ژاندارمری و بخشداری شوش و اداره‌ی کشاورزی و اداره‌ی بعدی اصلاحات ارضی و چه شد و چه شد، بماند برای بعد. فقط بگویم چند سالی کار به درازا کشید تا حکم اداره‌ی اصلاحات ارضی دزفول را گرفتیم به سود تقسیم زمین بین رعیت‌ها. یکی دو سالی پیش از حل و فصل دعوای زمین بالای باغ، دعوای دیگری داشتیم سر زمین «شِنی». زمان جنگ دوم جهانی و اشغال بخش‌هایی از خوزستان به دست ارتش انگلستان،سربازان انگلیسی ـ بیشتر هم هندی ـ اردو زده بودند در این زمین نزدیک کرخه، فاصله‌ی اندیمشک ـ شوش و هفت‌تپه، شاید بیشتر برای کنترل خط راه آهنِ خرمشهر ـ تهران. سربازان انگلیسی زمین اردو را شن پاشیده بودند ؛دورش خشت و نیم خشت چیده بودند وچادر زده بودند. زمینِ بی‌نامِ هزار سالِ خدا، شد زمینِ «شِنی». حاج سید عبدالحسین شاهرکنی از سیدهای بزرگ و محترم دزفول،هم مالک شش سهم از ۲۴ سهم چی چالی بود و هم باغ بزرگی داشت در چی چالی کَرَم. زمین «شنی» هم بالای باغ حاج سید عبدالحسین بود. پنجاه شصت هکتاری می‌شد؛دیم.


برای خواندن متن کامل این نوشته، کلیک کنید:

برگرفته از: تارنمای عصرنو
۲۷ آبان ۱۳۹۹/ ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰

Noghteh.org © 1998-2024. All rights reserved. Web design: Homayoun Makoui